تجربه معلمی است که اول تنبیه می کند بعد درس می دهد.
بسم الله الرحمن الرحیم
تجربه معلمی است که اول تنبیه می کند بعد درس می دهد.
بگذارید این مقاله را بدون مقدمه با سخنی از شهید مطهری رحمة الله علیه آغاز کنم.
« اسلام به عنوان کامل ترین دین، برای هر گوشه از زندگی انسان برنامه ریزی کرده است و در تمام امور اجتماعی و فردی او را همراهی می کند. امکان ندارد فعلی از انسان صادر شود و دین در مورد آن نظر نداده باشد و این ما هستیم که با مقایسه فعل خود با آن چه در دین مقرر داشته است به آن فعل بار منفی یا مثبت می دهیم. »
صله رحم و کمک به هم نوع و انفاق خوب است؛ چون دین آن را تأیید کرده است و در قالب آیات و روایات بر آن تأکید کرده است. خیانت در امانت و سرقت و اذیت دیگران بد است؛ چون دین بر آنها خط بطلان کشیده است.
شاید بگویید این ها ( خوب بودن صله رحم و بد بودن سرقت ) اموری است که خواه نا خواه عقل انسان آن را تشخیص می دهد و حتی اگر دین آن را تأیی یا تنفیر نکرده باشد عقل به آن حکم می کرد و نیاز به صدور احکام در دین نبود؟!
در پاسخ باید گفت: اولاً همه احکام الهی براساس فطرت انسان تنظیم شده است در واقع هرچه برای نفس خواستنی است، انجام آن در دین واجب یا مستحب است و هر چه برای نفس مهلک و آزار دهنده باشد حرام یا مکروه است و انجام آن گناه محسوب می شود؛ خداوند تعالی احکام را براساس فطرت انسانی تنظیم نموده است.
البته شبهه ای دیگر مطرح می شود که:
اگر چنین است پس چرا بعضی از امور که نفس انسان به آن تمایل دارد ( مثل خوردن یا آشامیدن بعضی غذاها و نوشیدنی ها ) از نظر دین حرام و مردود است.
این شبهه این گونه حل می شود که، احکام براساس نفس سالم انسانی که قرآن کریم آن را به قلب سلیم تعبیر می کند تنظیم شده است. برای تفهیم مطلب مثالی می آوریم.
انسان سالم هیچ احساس نیازی به مواد اعتیاد آور ندارد و حتی با دیدن یک معتاد از او متنفر می شود در حالی که زندگی یک معتاد در بدست آوردن مواد و مصرف آن خلاصه می شود؛ در واقع نیاز به مواد مخدر به صورت مصنوعی و کاذب در معتاد به وجود آمده است. تمایل انسان به انجام اموری که دین آن را ممنوع کرده است یک نیاز کاذب است که انسان به طور مصنوعی در خود ایجاد کرده است. انسان با فطرتی که خداوند در او قرار داده است از همه گناهان تنفر دارد ولی وقتی نفس انسانی آلوده شود این تنفر از گناه به تمایل به ارتکاب آن تبدیل می شود.
( چه اتفاقی برای انسان عصر مدرن افتاده که به شیطان پرستی و خوردن خون و …. روی آورده است؟! )
ثانیاً؛ همه احکام الهی براساس عقلانیت صادر شده است. این یکی از اصول استخراج احکام دینی نزد مسلمانان است که هر حکمی که عقل با آن مخالفت کند شرع هم آن را نمی پذیرد.
نمونه بارز تقابل عقل و دین را می توان در ادیان تحریف شده ای چون مسیحیت دید. در مسیحیت ازدواج امر مکروهی است و مردان و زنان به تجرد دعوت شده اند در حالی که دوست داشتن، حب فرزند و زوجیت از نیازهای فطرتی انسان است و عقل نیز آن را تأیید می کند. عاقبتِ این افراط و عقل گریزی، فسادی است که امروزه دامن کلیسا را آلوده کرده است.
ثالثاً؛ گاهی در اموری، عقل توانایی تشخیص خوب و بد و درست و نادرست را ندارد چه اینکه عقل بشر محدود است و هر آن چه خارج از حس و تجربه باشد را نمی تواند بسنجد؛ در چنین مواردی وحی به کمک انسان می آید و باز به حکم عقل باید بر خدایی که خود خالق عقل و علم است اعتماد کند و از همان راهی برود که خدا با صدور احکام دینی مشخص کرده است.
چند نمونه: در قرآن مجید خداوند باد را عامل باروری گیاهان معرفی کرده است. شاید تا چند دهه پیش مردم معنی این آیه قرآن را نمی دانستند و عقل تجربی آن زمانه این موضوع را تأیید نمی کرد ولی امروزه با پیشرفت علم اثر باد بر حمل گرده ها و دانه های گیاهان ثابت شده است.
ـ این حدیث امام علی علیه السلام که فرمود: « نوزاد تازه متولد شده را در پارچه زرد نپوشانید. » شاید در گذشته وجهه علمی و عقلی نداشت، ولی امروزه اثر رنگ زرد بر تشدید بیماری زردی نوزادان ثابت شده است.
بسیاری از احکام دینی ما هست که هنوز عقل قادر به درک چرایی آن نیست و این ناشی از محدود بودن عقل بشر است نه نقص احکام دینی.
از سوی دیگر تجربه 1400 ساله از زمان ظهور اسلام تا عصر حاضر اثبات کرده که تا کنون دین حکمی صادر نکرده است که مردم با عمل به آن متضرر شوند در حالی که ایسم ها و مکاتب ساخته و پرداخته هوش بشری، نه تنها با موجبات نجات انسان را فراهم نکرده بلکه بر درد های انسان امروزی افزوده است. زیرا این مکاتب با تکیه بر حس و تجربه و آزمون و خطا و دوری از منبع وحی تدوین شده است.
اگر چه بشر امروزی به نقص این مکاتب پی برد ولی فهم این موضوع چندین دهه طول کشید که در طی آن انسان چیزهای زیادی را از دست داد که جبران آن بسیار دشوار یا غیر ممکن است.
طی دوره ای که مارکسیسم و کمونیسم و اومانیسم در دنیا حاکم بود ( و هست ) بنیان خانواده از هم پاشید. زنان و مردان ارزشها را یکی یکی به فراموشی سپردندو نگاه مردم به زندگی دگرگون شد و جهان رسید به جایی که امروز تشنه حقیقت است ولی برای رسیدن به این فهم ( که عقل و تجربه به تنهایی و بدون پشتوانه دین و وحی قادر به خوشبخت کردن انسان نیست ) بهای سنگینی پرداخته است.
امروز آن مردم دین گریز نمی دانند با آمار فزاینده کودکان بی سرپرست و تک والد، جوانان سرخورده، قتل و خودکشی و شکاف طبقاتی، فحشا و بی بند و باری چه کنند و شاید می دانند ولی قدرت بازگشت و جبران ندارند.
حال با شما هستم!
فکر می کنید چه قدر طول می کشد تا مردم جامعه ما به مضررات دین گریزی پی ببرند و تا آن زمان ( که در یابند ) چه چیز هایی را باید از دست بدهند و به چه درد هایی مبتلا خواهند شد.
چرا که تجربه اول تنبیه می کند و بعد درس می دهد!
بهتر است آن چه را دیگران تجربه کرده اند را دوباره آزمایش نکنیم
که
آزموده را آزمودن خطاست.
برداشتی آزاد از گفتار های شهید مطهری( فاطمه تقوی )